تبریــــــــــــــــــــــــــک

سپندارمذگان همگی مبارک... مال عشق منم مبارک :*


البته بعضیا میگن که این جشن روز 5 اسفنده، اما تقویم زرتشتی امروز رو مشخص کرده. با این حال لینکش رو میزارم بخونید...(اسفندگان)

به همتون خوش بگذرهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

...

دلتنگی هارو خوندم، دلتنگت شدم مرد تنهای شب من... به آغوشت نیاز دارم. کی این فاصله های مسخره تموم میشن؟

کی میشه که من باشم و تو، تو باشی و من. شبا بریم و قدم بزنیم؛ فارغ از همه جا و همه کس. تو دوست داشتنمون بدون فاصله و کنار هم غرق بشیم. دلم روزای باهم بودن میخواد مرد من. بدون فاصله

شب قبل از روز نهایی!!!!!

مثلا اومدم که بخوابم. آخه خوابم نمی بره. تو فکر فردام که چی می شه؛ دلم روشنه اما نگران احمدم.

احساس می کنم بی تابه. البته سعی میکنه بروز نده اینجور احساساتشو اما خب من نفهمم کی می خواد بفهمه؟!

فردا روز احمده. اینو مطمئنم.




پ.ن: چقدر پراکنده گفتم...


خیلی بیشتر از سه نقطه و سکوت

بزرگ بشی اما بعضی افکارت بچه گانه باشه تا یه حدی قابل تحملی.

از اون حد که بگذری، عشقت هم ازت ناراحت میشه!

منو ببخش

دلتنگی های روانی کننده

بعضی وقتا اونقدر دلت میگیره که میخوای بمیری،با کسی هم که دلت واسش تنگه هم یه جوری رفتار میکنی که انگار واقعا اون این کارو کرده،نه بابا آدم حسابی دلتنگی تو واسه اونه اما مسببش که نیست.خودتو جمع و جور کن ببین چی کار میتونی بکنی که این دل خوب بشه!

بچه های مدرسه دورودزن

من گریه کردم،تو گریه کردی، اما چه فایده؟اونا که سوختن و رفت؛ تو اوج بچگی، تو اوج پاکی پر زدن.

5سال پیش چی کشیدن اون طفل معصوما؟ ببین خدا چه دلی بهشون داده؛ توی عکس چه لبخند خوشگلی به من و تو نشون دادن. اینجاست که دلم برای بچه ها یهو میریزه...

من و تو ناراحت شدیم، یاس از ناراحتی بعد 5سال خوند...دیروز تازه دیه هاشونو ریختن!

انصـــــــــــــــــــــــــاف کو؟؟؟؟انصاف من و تو کو؟

دیدار...

نمی دونم چرا تیتر رو گذاشتم دیدار، اما دلم برات تنگ شده.میدونی این همه مشغله داره دورمون می کنه از هم عشق من...

روزمرگی سراغمون نیومده که جای شکرش هزار بار باقیه.

کی میای پیشم؟

برای مژگان...

اگه درست یادم باشه اواخر مرداد رفتیم باغ تحقیقاتی انتهای چیتگر برای مراسم بزرگداشت مرحوم یاسر انصاری.اونروز مژگان خیلی بهم ریخته بود.دلم یه حالی بود...

امروز داشتم عکسایی که گذاشته بود تو فیس بوک رو میدیدم.دلم لرزید

من نمیتونم دوری احمدو واسه 4 روز تحمل کنم، اونوقت اون چه صبری داره که عزیزترین فرد زندگیش تو بغلش جون داده..خدا جونم بخششت رو شکر

همیشه جزء دعاهام بوده که خدا بهش صبر بده.شاید خودش وبلاگم رو هیچ وقت نخونه، اما همیشه یه جورایی تو خاطرم هست

سلام.الان تو سایت دانشگاه نشستم.کلاس داشتم اما استاد بعد از ۱ ساعت نیومد و ما پاشدیم اومدیم پائین... به اندازه قانونی سر کلاسش نشستیم...بعد از یک ربع تو حیاط نشستن اومده همه دوئیدن رفتن بالا... نرفتم.حالا میخواد غیبت بزنه میخواد هر کار دیگه بکنه واسم مهم نیست مهم اینه که فهمیدم اندازه سر سوزنم واسه دانشجوهاش ارزش قائل نیست.

اونقدر هم بهم برخورد وقتی دیدم بچه ها حتی برای حرف ۵ دقیقه پیششون هم احترام قائل نیستن!

نتیجه گیریم اینه که هرچی سر دانشجوها بیاد حقشونه.....

 

سلـــــــــــــــــــــــــــام

من برگشتم.بعد از این همه وقت...چقدر دلم واسه اینجا تنگ شده بود

از خودم باید بگم که خیلی عوض شدم.خیلی ...تغییر و تحولات زیادی هم بوجود اومده.کلی هم خبر خوب دارم:دی

خلاصه، سلام مجدد!

روز عشق همه مبارک....................روز عشق منم مبارک.